فدای تو مادر….
به نقل از وبلاگ بی شمس / یک: مریم…پیام آور شد… آسمانی شد… عشق شد… و… بالاتر ازآن مادرشد… دو: دیوانه توبودن… بیمارستان مخصوصی نمی خواهد… همین دفتری که… می نویسم! سه: زیربارشادی… اشک می ریزد چشم هایم… غمی که ازتون دلم بود… مرد! چهار: مریم… درکنارگهواره! پسرمان سخن بگوی! که… هدیه ی خدا…زبان گشود… […]
به نقل از وبلاگ بی شمس /
یک:
مریم…پیام آور شد…
آسمانی شد…
عشق شد…
و…
بالاتر ازآن مادرشد…
دو:
دیوانه توبودن…
بیمارستان مخصوصی نمی خواهد…
همین دفتری که… می نویسم!
سه:
زیربارشادی…
اشک می ریزد چشم هایم…
غمی که ازتون دلم بود…
مرد!
چهار:
مریم… درکنارگهواره!
پسرمان سخن بگوی!
که…
هدیه ی خدا…زبان گشود…
پنج:
صندلی…غم دارد…
پاییزنیست…
ولی توهم دراین بهار…
پابه باغ نمی گذاری!
شش:
برای پول…
کفشی هست به نام جیب!
ولی این پا…
گاه جایی نمی رود!
هفت:
هفت دل شکسته ای؟
انگاره خوان بود…
رستم من!
هشت:
ماه شعبان آمد…مبارک باد!