عاشورا تمام شد و خیالمان راحت است که از امام حسین (ع) دفاع کردیم، با شمر جنگیدیم، از حرمله بیزاریم، با یزید بیعت نکردیم و به کوفیان دشنام گفتیم و فردا صبح با خیالی راحت تر به زندگی تکراری مان ادامه می دهیم و عاشورا و تاریخ را به تقویم سال بعد می سپاریم.

عاشورا برایمان به دهه اول ختم می شود و فراموش میکنیم که بقول علی شریعتی، حسین تشنه ی لبیک بود، فراموش میکنیم عاشورا یک تاریخ را به دوش می کشد، زخم های عاشورا، زخم های افکار است، زخم تفکراتی که در میان حق و باطل، شک می کنند.

یادمان می رود، امام حسین (ع) نماد فریاد انسانیت است، نماد آزادی، نماد مقابله با تزویر، ظلم، مانند کوفیان خواهانش هستیم و کوتاهی می کنیم و این کوتاهی نتایج ناگواری برایمان خواهد داشت و برای تاریخ، عاشورا را تکرار می کند.

تکلیف دلمان معلوم نیست، در عزاداری هایمان، شور حسینی را به شعور ترجیح می دهیم، آنقدر درگیر بعد عاطفی می شویم که از تعقل و اهداف عاشورا باز می مانیم، دیگر از سینه سوختگی پیرغلامان خبری نیست، زندگیمان بوی هیت نمی دهد، این تبل ها هستند که بزرگیشان، بزرگی هیت را مشخص میکند و بزرگی علم ها، ابهت ما خواهد بود.

این روزها، امام حسین (ع) حبیب، عابس، زهیر، حارث کم دارد، عمر بن جناده کم دارد و تفکری که در این سالها کمتر داشتیم.

عاشورا تمام نمی شود، هر روز سند ملک ری وسوسه مان می کند، هر روز در جنگیم و هر روز در میان تردیدها خودمان را گم می کنیم.

به قلم صامت حسینی