مردی که از جناح و بازی های سیاسی هیچ چیز را نمی شناخت، جز قول دادن و عمل کردن، جز اینکه بی قراری مادران، خواب های آشفته کودکان و نگاههای منتظر همسران زیادی را آرام سازد.

ژنرال بی نظیری که توانست قلعه شیطان را در ابوکمال بر سرش خراب کند، کسی که امپراطوری خباثت را پایان ببخشد و تاریخ، ختم شرارت داعش را به امضای او مهر کرد.

قول داده بود و به قولش عمل کرد و نگذاشت ما امروز در خیابان های هراز، میدان ونک و وکیل آباد لحظه ای طعم ناامنی را بچشیم، محبوب ترین چهره سیاسی جهان که نگاهش کمر تروریست‌ها را خم می کرد؛ ابهتی در نگاهش بود که خواب خوش از مستکبران گرفت.

تازه امروز صبح جمعه معنی رفتن را میفهمم، معنی یک زمستان را و این روضه را که ابوالفضل عباس وقتی به مولاش عرضه کرد ضاق صدری یعنی چه ؟؟ معنای سخت دلتنگ شدن را امروز صبح فهمیدم، غلظت یک اتفاق را تازه لمس کردم، غرورم شکست سردار…

تو لبخند خانواده های شهدای مدافع حرم بودی، از امروز چشم های کودکان زیادی بیقرار می شود و طعم یتیمی را دوباره خواهند چشید.

آرزویت رفتن بود، تو به ارزویت رسیدی، اما این پرنده سرکش در قلبمان دست بر نمی دارد؛ زود بود سردار، دنیا منتظر بود پایان سیطره صهیونیست ها با دستهای تو رقم بخورد؛

لعنت به شیطان مو هویجی که جز شرارت هیچ چیز دیگری برای دنیا نداشت و به راحتی انسانیت را پایمال می کند.

سردار تو مانند علمدار در راه کربلا به آرزویت رسیدی و شاید این یزد زمان خیال می کند با ترور تو آسوده خواهد شد؛ اما امروز ایران تمامش سردار است، در سوگ حاج قاسم جان اشک می ریزیم، غصه میخوریم، دلمان شکست؛ اما انتقام خواهیم گرفت و تا ان روز نه ارام و قرار داریم و نه دست خواهیم کشید و این جمله همه یک ملت است.

حاج قاسم جان وقتی در یادمان شهدای جنگ در کنار نهر اروند رود دعای شهادت کردی به دل بی تاب ما فکر نکردی که چطور یتیم شدنش را تاب بیاوریم.

به قلم سمانه قلیپور