هنوز زمان زیادی از خاطره ی تلخ زنده زنده در آتش سوختن عزیزان آتش نشان در سانحه ی  پلاسکو ( وقتی که برخی مشغول خوردن صبحانه بودند و برخی برای کار در پلاسکو در راه بودند ) نگذشته است که آتشی دیگر ، ایران را به خاکستر نشاند . واقعه ی تلخ مرگ شهادت گونه ی ملوانان جوان کشتی سانچی ، تاریخ تلخ دیگری را در تقویم ایران رقم زد .
به خاکستر نشستن کشتی یک طرف ، این که خانواده ها هشت روز شاهد سوختن کشتیِ حامل نفت و عزیزانشان بودند و کاری از دستشان بر نمی آمد ، از سوی دیگر ، رنجشی عظیم را در قلب های پردردشان پدید آورده است . صدها خانوار داغدار عزیزانی هستند که برای ایرانی بهتر  خدمت می کردند و بین زمینی بودن و آسمانی شدنشان ، دومی را برگزیدند .
مثل همه ی اتفاقات بدی که خاطرمان را می آزارد و با خشم ، به دنبال مقصر می گردیم ، این بار هم ، اول خود را سرزنش می کنیم که مثل همه ی سوانح دیگر ، ایستادیم و نظاره گر به خاکستر نشستن آتشی شدیم ، که ثمره اش ، به عزانشستن بازماندگانی است که به پرواز مرغان دریائی شان ، با حسرت می نگریستند ، صعودی که می دانستند هرگز فرودی نخواهد داشت . و بعد به تاوانی که باید به سبب بی مسؤولیتی مان ، به طبیعت بازپس دهیم .
به راستی این روزها به این می اندیشم که چرا :
هیچ آبی ، آتش را خاموش نمی کند …
هیچ سنگی ، روی سنگ دیگر بند نمی شود …

و هیچ مسئولی پاسخگو نیست.

به قلم طاهره احمدی- مازندرانه