زمستان است، مردم سر به زیرتر و ریتم رفت و آمدشان تند تر شده است…
صبح ها گویی هنوز شب است و خاکستری ، با وزش باد سوزناک و نمِ بارانِ دلخواه…و گاهی دُردانه های برفِ سپید…
زمستان است و هوا چه جوانمردانه و چه ناجوانمردانه سرد است….این مَسلک زمستان است ، رو راست ، واقعی و حقیقی…
سرد است و یک فنجان چای یا قهوه می شود دلچسب ترین نوشیدنی روز و شبت!
کلاه ، شال و ژاکت های بافتنیِ رنگی خوشایندترین منظره ، در تَرَدُدِ مردم است…. زیباست! سرمایش، بارانش،باد و سوزش، عصر خاکستریش، برفش و …
خانه های گرم و انارهای دانه شده، بوی خوشِ لبوهای ارغوانی و سرخ در خیابان و هوس خوردن یک کاسه باقالی داغ و گلپر…
خودنمایی پوتین های براق در پشت ویترینِ فروشگاه… دست در دستِ یک دوست و خنده های از تهِ دل و بُخار نفس های عمیق در هوا…
طعم دل نشین برف و شیره ی انگور و شب و روزی که در هم آمیخته شدند..
دوست می‌دارم این سپید سرد را زیرا با همه ی سرمایِ زَمهَریرش ، خودِ واقعیِ زمستان است!
به قلم سیده ستایش موسوی